کتاب باید كسی از میان ما به كشتن كتاب برخیزدشاعر: فرهاد وفایی
✍
چشم هایششروع ویرانیو من آن دورترین شهر زیر آوارمکه هیچ ، هیچ ، هیچامیدِ نجاتم نیست
برای تهیه ی این کتاب می توانید به پیج اینستگرام نشر شانی مراجعه کنید:@nashreshani1
همچنین می توانید از سایت نشر شانی تهیه کنید:
http://www.nashreshani.com
❆ حسن(ع):نام حسن پر از فیض خداستحسن در مـذهـبم آب بقاستاینکه گویم نه غلو باشد، نهدل ما در به درِ مجتبی است ❆ خون حسین(ع):«مابینِ زمین و آسمان می خواند»سجاد به تب و چشمِ گریان می خواندای خلقِ خدا خون حسین می جوشدزینب چه حزین برادر جان، می خواند. ❆ لاله ها:سلام اللهَ بر هر چشمی که تر شد! بر آن یادی که با حسین به سر شد!ز داغ لاله های طه و یاسیندلش غمگین و جانش شعله ور شد! #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#دوبیتی_مذهبی
الان وقت عزاداریست
باید گریست
ضجه زد و مویه کرد...
برای این قلبهایی که نمیخواهد این غم را باور کرد باید روضه خواند..
باید نشست قران خواند و مرور کرد تمام باورهایمان را که خون شهید بی اثر نیست
باور کرد که ما مردهایم و او زنده تر از همهی ماست...
.
کاش ماهم قدر شما مفید باشیم برای این انقلاب...
قربانی بر ایوان می خواند : روزگار غریبی ست نازنین
از زبان شاملو می گفت..
" دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم ... "
هق هق گریه سر دادم در کنار پدرم.نگاه عجیبش قابل لمس بود.
خواند: دار و ندار من و دل سوخته در آتش درد
من حس آوار را بار ها لمس کرده ام. نمی دانم آن هایی که در پلاسکو سوختند و به لقای عاشق حقیقی رسیدند، چه حسی داشتند، اما در سوختن من همیشه سکونی مثل شمع بوده، همچو شمع سوخته ام و شاید فقط سوختنم جایی را روشن کرده باشد، همچو شمع!!!
ن
مادر بزرگوار فرمانده نابغه شهید مرتضی حسین پور :
همیشه نمازش را سر وقت می خواند.
یک بار نشد به او بگویم مرتضی بلند شو نماز بخوان!
اصلا نفهمیدیم کِی به سن تکلیف رسید.
از چهار ، پنج سال قبل از سن تکلیف همه ی نمازهایش را می خواند و روزه هایش را می گرفت. سنّش که بالاتر رفت ، نماز شب هم می خواند. نیمه شب بلند می شد و با خدا مناجات می کرد. جوانی اش را این طور شروع کرد.!
@Agamahmoodreza
مدیران موفق صبح ها زود از خواب بیدار می شود. من مدیر موفقی بودم، آن روز اما کمی خواب ماندم. چشم هایم را میمالیدم و کورمال کورمال با خمیازه های کشدار سعی میکردم راهم را از تخت به سوی آشپزخانه پیدا کنم تا سریعتر صبحانه بخورم و به سمت شرکت حرکت کنم. سال ها تجربهی زندگی مجردی به من آموخته بود که تنهایی صبحانه خوردن دردناک است. شاید عحیب به نظر بیاید. تلویزیون را روشن کردم تا با اخبارگو صبحانهای صرف کنم او برایم خبر بخواند و من تحلیل هایم را از
BluRay,Sita Sings the Blues 2008,x265 HEVC,دانلود Sita Sings the Blues 2008 720p,دانلود انیمیشن Sita Sings the Blues 2008,دانلود انیمیشن Sita Sings the Blues با کیفیت 1080p,دانلود انیمیشن با حجم کم,دانلود انیمیشن سیتا بلوز می خواند Sita Sings the Blues 2008,دانلود رایگان,دانلود زیرنویس فارسی,دانلود مستقیم انیمیشن Sita Sings the Blues 2008,زبان اصلی,سیتا بلوز می خواند,کیفیت بلوری,
ادامه مطلب
نحوه ی جدا شدن انسانها از همدیگر با «امر» است. با قانون است؛ با امر و نهی است که خداوند برای ما دین فرستاده است.
دین، دو خاصیت دارد:یک خاصیتش این است که:انسانها را از همدیگر جدا میکند؛ سعید را از شقی جدا میکند.
یک خاصیتش این است که انسانها را در همان جهت خودشان تکمیل می کند.
مثلاً فرمود: نماز بخوانید. اینجا آنهایی که سعیدند قبول می کنند، می خوانند، آنهایی که شقی اند نمی خوانند. پس از هم جدا شده اند.
آن کس که نماز می خواند، یعنی سعید است و این
گلزار فالش میخواند؟
بعد از انتشار بخشهایی از کنسرت رضا گلزار یا مهران مدیری در شبکههای اجتماعی بحثهای زیادی درباره فالشخوانی و کیفیت پایین کنسرتها مطرح شد.علی پهلوان، سرپرست گروه آریان: نظر کلی من این است که ویدیوهای اینستاگرام منبع خوبی برای اظهارنظر کلی در مورد خواندن یک خواننده نیست، کما اینکه ویدیوهای رسمی منتشرشده از خوانندهها هم منبع خوبی نیست، چون میشود صدای خواننده را بعد از اجرا با نرمافزار کوک کرد یا حتی آهنگ ر
هر آن چه که خداوند بزرگ مقدر میفرماید، هیچ بندهای را توان تفسیر آن نیست و بر آن چه که حکمت متعالیهاش تعلق میگیرد، هیچ کس را جرأت تعبیر و تعدیل نمیباشد لذا بر آن چه که میدهد شاکریم و بر ندادههایش صبر میکنیم چه سخت است باور نبودنش و قبول ندیدنش
با نهایت تاسف به اطلاع دوستان و آشنایان می رساند
مراسم تشییع و تدفین حاج محمد حسین جعفری فردا جمعه 5/7/98 ساعت 9 صبح روستای اسفاد می باشد
مرگ دارد قرآن می خواند
مرگ در دشت شقایق خفته
مرگ پ
لبریز از حرف که نه، لبریز از بروز احساساتم. دوست دارم حس های درونی ام را که شاید خیلی هم عمیق نباشد را با جملات یا شعر های جگرسوز با دیگران به اشتراک بگذارم. اگر کانال تلگرامم شلوغ تر بود یا نه همین کانال بود اما تلگرام را پاک نکرده بودم. یا اینستاگرام و.. را پاک نکرده بودم الان توی یکی دو تا از آن تریبون های غم، مثلا مینوشتم: "یاد عبور ماه از آن کافه ها به خیر/ از یاد رفت قصهی ما، یاد ما به خیر" یا چه میدانم آهنگی را استوری میکردم که میخواند
انتشار کلیپ شعرخوانی اندیشه فولادوند، بازیگر سینما و تئاتر، در چند روز گذشته واکنشهای متعددی به همراه داشت. بخشی از این واکنشها مربوط به شعری بود که فولادوند در این جلسه خواند. فولادوند که پیش از این در جایزه بدیعالزمان فروزانفر به عنوان یکی از برگزیدگان تجلیل شد، در این جلسه بخشی از مثنوی خود را برای حاضران خواند که به دلایل مختلف مورد انتقاد کارشناسان واقع شد و تعجب مخاطبان را به همراه داشت.
ادامه مطلب
وقتی در قعر تاریکیام یا دورافتاده در کهکشان، وقتی به لمس خالصانهی غم میرسم، در خلوت تاریک اتاق زیر شیروانی به تماشای کنسرت Imagine Dragons مینشینم. کنسرت ریو. شروع میکنیم، فریاد میزنیم، زمزمه میخوانیم و آرامآرام گریه میکنیم. آنلحظه را تماشا میکنم که دن رینولدز دراز کشیده روی صحنهی اجرا، دستهایش را باز کرده و به آسمان نگاه میکند. بهجای او جمعیت میخواند. لبخند عجیبی دارد. سفر روحش در چشمها پیداست. میگوید همین امشب می
ماه می خواند، آسمان می داند و ابر می بارد. در میان ستارگان همهمه است. فریادی از ماه که سکوت را شکسته، سکوت آسمان که سنگین است و زجه ابرها که بی پایان کشیده می شوند. ماه انتظار تنهایی را می خواند، آسمان انتظار تنهایی را می کشد و ابرها انتظار رفته را می گریند.
کیستی؟
ماه در انحنای سکوت شب کوچه؟
آسمانی نشسته بر لب پنجره پرده کشیده؟
یا ابری در تاریکی اتاق چمبره زده؟
و اما پایان نمی دهم بدون تو، زمین. تو در انتظار چیستی؟ نمی دانی؟ ترسم از همین است. پر
مناظره حضرت آقا امام صادق علیه السلام با ابو حنیفه در مورد بطلان قیاس
شیخ مفید رضوان الله علیه روایت کرده است:
محمد بن عبید، عن حماد، عن محمد بن مسلم قال: دخل أبو حنیفة على أبی عبد الله علیه السلام فقال له: إنی رأیت ابنك موسى یصلی والناس یمرون بین یدیه فلا ینهاهم، وفیه ما فیه فقال أبو عبد الله علیه السلام: ادع لی موسى، فلما جاءه قال: یا بنی إن أبا حنیفة یذكر أنك تصلی والناس یمرون بین یدیك فلا تنهاهم، قال: نعم یا أبه إن الذی كنت اصلی له كان أقرب إ
قربانی بر ایوان می خواند : روزگار غریبی ست نازنین
از زبان شاملوی جان می گفت و گویا نار الله الموقده در قلبم شعله می کشید و تمام تن و جانم را می سوخت...
" دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم ... "
هق هق گریه سر دادم در کنار پدرم.نگاه عجیبش قابل لمس بود.نمی تواند هضم کند من را... ولی من او را می فهمم.می دانم چرا گریه می کرد: از غصه ی دخترک غمین و شاید فسرده اش که همچو کبوتری زخمی در آغوشش هق هق دوری و هجران سر داده بود. گریه می کرد چون دلش می سوخت ب
من یک دختر بیست و چهار ساله ام ...دختری که وقتی در مدرسه ی ابتدایی بود درس خواند تا مدرسه ی نمونه ی راهنمایی قبول شود دختری که وقتی راهنمایی مدرسه ی نمونه قبول شد درس خواند تا دبیرستان هم نمونه باشد وقتی دبیرستان نمونه بود درس خواند تا کنکور دانشگاه علوم پزشکی قبول شود وسرانجام روزی دانشگاه علوم پزشکی قبول شد ...اکنون چه؟
اکنون دختری بیست و چهار ساله و بیکار هستم ...اری میگویند وضعیت بازار کار به هم ریخته است و کسانی که زودتر از تو فارغ التحصیل
نوشتن رمان فعالیتی است که در وهله نخست از تخیل نویسنده مایه میگیرد. تخیلی که خودریشه در احساسات و هیجانات نویسنده دارد. نویسنده میخواهد میان رویا و واقعیت پل بزند. از یک سو زندگی با محدودیتها و مسائل خاص خود و از سوی دیگر جهان رویاها و تخیلات. واقعیت و رویا اغلب با هم سازگار نیستند. زندگی یک نویسنده عجین با تخیلات ادبی و الهام است. نویسنده تمنا را فرا میخواند تا از طریق فراخواندن تخیلی تمنا راهی به سوی آن بجوید، راهی که واق
بی روی علی شعر من آرایه نداردبی اذن علی، نطق، درونمایه نداردبی نام علی قرآن یک آیه نداردبی حب علی دین بخدا پایه نداردعمری پدرم گفت که فرزند خلف باشیعنی که فقط بنده ی سلطان نجف باشیاسین رخ و رحمان دل و توحید مقام استبا حکم غدیر آمده، پس کار تمام است"سلطان جهانش به چنین روز غلام است"ذکر لب مولا صلوات است و سلام استهم شان علی کیست؟ اگر هست بیاید!بالاتر از این دست محال است بیایدهم جاذبه هم دافعه دارد، به تعادلتوصیف گر روی گل او شده بلبلنقل است که
بی برنامه ی قبلی ( مثل اکثر موارد) قسمت شد برویم روضه. اول مجلس که صدای دلنواز مداح که حدیث کساء را می خواند، دلم را برا توی سحر ماه رمضان.
روضه خوان روضه می خواند.
روضه ی نیمه شب سختی که بر امیرِجان ها گذشته.
روضه ی لحظه ای که حضرت سجاد، روی قطعه خاک مقدسی نوشت، هذا قبر حسین.
تمام این روزهایی که داغ سردار را توی دلم کنار فرزندم می پرورانم،به این فکر می کنم که غربتتان را اصلا نمیتوانم تصور کنم.نه.نمیشود آن همه غربت را تصور کرد.دلم پر می کشد برای ک
یکی از اولیای گمنام خدا بود. تا وقی می توانست نمازش را در مسجد نزدیک خانه شان می خواند اواخر دیگر نمی توانست به مسجد برود ولی نیم ساعت قبل از اذان سر سجاده اش بود و نماز قضا یا مستحبی می خواند. چهار تا بچه را با نداری بزرگ کرده بود هیچوقت هم به همسایه ها نگفته بود نداریم میگفت خیلی شبها چیزی برای خوردن نداشتیم ولی صدای ظرف و قابلمه را در می آورد تا همسایه ها نفهمند غذا ندارند. به همه احترام می گذاشت از هیچکس ناراحت نمی شد. حتی یکبار انگشتر طلایش
از ابوالفضل بیهقی نقل است که هیچ کتابی نیست که به یکبار خواندن نیارزد یا هر کتابی به یکبار خواندن میارزد. اما همه ما به تجربه دریافتهایم که بسیاری از کتابها به یکبار خواندن نمیارزد حتی برخی کتابها ارزش ورق زدن هم ندارند. در شرایط بالعکس برخی کتابها هم هستند که همیشه و همه وقت میتوان و باید آنها را خواند. ارزش این کتابها اگر با تکرار خواندن افزوده نشود، کاسته هم نمیشود.
امروز ما با پدیدهای به نام انفجار مطبوعات و اطلاعات روب
پیچک وار پیچید به سطور شعرهایمخندید به پوچی غم هاو خواند،از بی نهایتی خورشید از ماهتابی ماه از چیدن ستارها در شب های کویر! و خواند از آرامش عاشقانه دو کبوتر زیر برهنگی نور ماه...
و صدایی پیچید! به یکباره فرو ریخت دلم! و صداچه سخت است ترسیم چیزی که نیست قابل توصیف!آن صدا،گرم و صمیمیمثل نوازش اولین انوار یک طلوع از میان ابرهای خستگی!و آن صدا،مثل یک نت کوتاه عاشقانه بود!صدای آرام عشق...
سالهاست،چشمانم را بستهو می
اگر میخواهیم به جامعه کمک کنیم باید درس بخوانیم
#تماشایی
درس را باید خوب خواند. طلبه روشنفکر امروزی حق ندارد بگوید که «آقا، ول کن این حرفها را، [این] درسها را»؛ نه، باید درس خواند؛ بیمایه [فطیر است]...
۱۳۹۸/۲/۱۸-رهبر انقلاب
دریافت فیلم با ساختار MP۴ کیفیت متوسط و حجم: ۳.۲ MB
اگر میخواهیم به جامعه کمک کنیم باید درس بخوانیم
#تماشایی
درس را باید خوب خواند. طلبه روشنفکر امروزی حق ندارد بگوید که «آقا، ول کن این حرفها را، [این] درسها را»؛ نه، باید درس خواند؛ بیمایه [فطیر است]...
۱۳۹۸/۲/۱۸-رهبر انقلاب
دریافت فیلم با ساختار MP۴ کیفیت متوسط و حجم: ۳.۲ MB
زن، سرم را روی یکپاش گذاشته، خم شده و انگشتهاش را لای موهام یله داده به جستوجو. کف دستش هنوز عطر زردچوبهی دیشب را میدهد که سخاوتمندانه، مشت کرده و ریختهبود روی میگوها. منِ قدردانِ بودناش، خوشخوشک و لرزان در آینهی پشت شانهام، چشمها را خمار کردهام و خطِ پلک تازهای را تمرین میکنم. مطابق دستورالعمل: از انحنای بیرون به سمت برگی چشم. زن میان شخمزدنهاش، به زخمهی صورتیِ زیر موهام که میرسد پوستهی نازک ملتهبام ر
حاج قاسم گفت: «کنار آب های خشمگین و پرتلاطم اروند زهرا(س) را عاجزانه صدا کردیم و اروند را گرفتیم» دیروز هم خانطومان با یازهرا آزاد شد... و یمن با یازهرا آل سقوط را به زانو در آورد... وشاید موسی با یازهرا نیل را شکافت... وما با یازهراء درقدس نماز خواهیم خواند... دلتنگ_فرمانده...
@zakhmiyan_eshgh
در کشور ما به سبب بی توجهی بسیاری از خانواده ها، بار اصلی تشویق کتابخوانی را باید آموزگاران و مربیان به دوش کشند. مربیان و آموزگاران باید به این باور برسند که کودکان و نوجوانان برای آن که در فراگیری همه درس ها موفق باشند باید بیش از هر چیز در زندگی خود کتاب بخوانند. کودک کتابخوان مطالبی را که می خواند بیشتر درک می کند و در نتیجه بیشتر از خواندن کتاب لذت می برد. هر چقدر که بیشتر لذت ببرد،بیشتر می خواند و هر چه که بیشتر بخواند بیشتر درک می کند.
رسانه را اگر امری ایستا در نظر بگیریم، جذب مخاطب را در میزان فراگیری و تطابق طبع آن با عموم مردم باید جست. اما رسانه فقط ایستا نیست. پویایی رسانه ما را از کمبود مخاطب نمیترساند، که ما را از کمبودن رسانایی برحذر میدارد. رسانایی یک رسانه، توانایی آن در برانگیختن مخاطب برای انتشار رسانه است؛ یعنی همان رابطۀ نرخ جذب با تعداد مخاطب فعلی. ساختارهای ایستای رسانه، ما را به طرح و طبع مطبوعات به ذائقۀ مخاطب و نهایتاً ذائقهبازی میخواند؛ ولی
زل زد توی چشم هایم و یکهو خواند : یوم ینظر المرء ما قدمت یداه ... من لبخند به لب داشتم. ولی وقتی که خواند دلم خالی شد. انگار پتک گرفته بود و کوبانده بود بر سرم.
ایستادم. جانی نمانده بود که دوباره هم قدمش راه بروم. نه که این آیه را تا به حال نشنیده باشم ... نه ... ولی این آیه را هیچ وقت در این چنین شرایطی نشنیده بودم. من وسط ِ بد مستی ِ دنیا بودم که برایم خواند یوم ینظر المرء ما قدمت یداه ... من وسط خنده بودم که برایم خواند یوم ینظر المرء ما قدمت یداه ...
نوزاد توی بغل پیرمرد بود و برایش و ان یکاد می خواند: نگاهش کنید،خودخود محمد است.هزار ماشالله .مرد و زن سرک می کشیدند تا نوزدا را ببینند.پیرمرد نوزاد را روی دست هایش بلند کرد و صدای هزارالله اکبر مردم بلند شد:
راست میگوید محمد است....نگاهش کنید عجب چشمان پر ابهتی دارد...چه دل آرامیست ..وجودش کوه آرامش است
پدر سر به زیر و زیر لب لا حول و لا قوه الا بالله می خواند که از در وارد می شود.مثل همیشه با آن حجب و حیای حیدری اش. آرام نوزاد را از دست پیرمرد می گ
⇦⇦امیــــــــــدان فرداツ,, #یا_سیدالساجدین_ع
گاه آهسته فقط وای برادر میخواندلب تشنه «قتلوا» بود که از بر میخواند
اشک میریخت و هر آینه می گفت حــــــــــــــســـــــــــــــــیـــــــــــــــنتا دم مرگ فقط روضه حنجر میخواند
#شهادت_امام_سجاد_ع_تسلیت
#السلام_علیک_یا_سیدالساجدین_ع#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج ]
1- شکستن نمازهای مستحبی حتی از روی اختیار جایز است.
2- زیاد کردن رکن (مانند رکوع) از روی سهو نمازهای مستحبی را باطل نمی کند.
3- در نماز مستحب شک میان رکعت اول و دوم، نماز را باطل نمی کند و نمازگزار می توان بنا بر هر کدام بگذارد.
4- نمازهای نافله را می شود نشسته خواند، ولی بهتر است که دو رکعت نماز نافله نشسته را یک رکعت حساب کند.
5- اگر نماز مستحب را کسی در وقتش نتوانست بخواند قضای آن را می تواند انجام دهد. طبق حدیث، خداوند به فرشتگان مباهات کرده و م
امروز برای شما عزیزان داستانی داریم با موضوع آرزوی مرد که میتوانید در زیر بخوانید و کلی از خواندش لذت ببرید و خوشحال شوید.
یک زوج در اوایل 60 سالگی، در یک رستوران دنج رمانتیک سی و پنجمین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودند.یک زن جادوگر که از آنجا می گذشت وارد رستوران شد و سر میز انها رفت و گفت: آه شما زوجی مثال زدنی هستید و درتمام این مدت به هم وفادارموندید ، برای همین هرکدام از شما میتواند آرزویی کند و من با کمک دانشی که دارم آن را بر آورده
ناگهان خورشید دریک صبح زود
شعر شادی را برای دشت خواند
یک نفر چوپان شبیه شاعری
شعر گل را موقع برگشت خواند
با ترنم های صبح و زندگی
دشت پر شد از گل و نور و امید
ابر کوچک از دل این آسمان
بر زمین با سایه نقاشی کشید
بره ها با سایه ها بازی کنان
می روند این سو و آن سو بی صدا
خنده دل بر بچه های روستا
شکر می گویند بر کار خدا
حضرت باقر ع فرمود بدرستیکه خدای عزوجل د ست دار.د اشکار کردن سلام. 6 حضرت صادق ع فرمود. بخبل کسی است که از سلام. کردن بخل کند 7 ابن قداح گوید حضرت صادق ع فرمود هر گاه یکی از شما ها سلام کند باید بلند سلام کند و نگوید من سلام کردم و جواب مرا ندادندزیرا شابد سلام کرده و انها نشنیده اند. جون یکی از شماهاجواب سلام گوید باید بلند جواب دهد ومسلمانی. نگوبدکه من سلام. کردم و بمن جواب ندادند سپس فرمو دعلی ع همیشه میفرمودخشم نکنید کسی را هم بخشم نباور
آن صدایی که مرا سوی تماشا میخوانداز فراموشیِ امروز به فردا میخواند
آشنا بود صدا، لهجۀ زیبایی داشتگله از فاصله، از غربت و تنهایی داشت
همنفس با من از آهنگ فراقم میخواندداشت از گوشۀ ایران به عراقم میخواند
یادم انداخت که آن سوی تماشا او هستمیروم میروم از خویش به هر جا او هست
جمکران بدرقه در بدرقه، تسبیح به دستسهله آغوش گشودهست مفاتیح به دست
رایحه رایحه با بوی خودش میخوانَدخانۀ دوست مرا سوی خودش میخوانَد
خانۀ دوست که از دوست پر
نشریه "سنگِ بسته و سگِ باز!" این نشریه سعی در ارائه مطالب بصورت آمار و نمودار داشته است. آماری از شلم شولوای فضای مجازی خواهید خواند؛ و در قسمتی نیز آماری از وضعیت کشور ارائه شده توسط بانک جهانی و مقایسه آن با قبل از انقلاب خواهید خواند.
دانلود نشریه
ابرهای بی شماری درونم می گریند ... و من با دست خطی اندوه بار می نگارم قامت الف هایم خمیده , طوفان اشک نقطه ها را برده و در این حال چه می توان خواند از نوشته هایی که فقط نگارنده می فهمد کجای کلماتش درد دارند ??? #الهام_ملک_محمدی
تو درخت سبز تناوریکه شاخههایت در هر بهارگنجشک های شهر را بی منت، به مهمانی میخواندو منپیرمردی خسته را میمانمکه شخم زدهتمام خاک سرزمین اش رااز غرب تا شرقو اکنون زیر سایه ی آن درختخستگی یک روز سخت را از تن بیرون میکند.
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
حضرت باقر فرمودقران خوانان سه گروهند یکی انکه قران خواند و انرا سرمایه کسب خود کند و پادشا هان را بدوشد بمردم بزرگی بفروشند ودیگر مردیست که قران را بخواند و حروف انرا نگهداری کند یعنی سود جویی از ان منتفع گردد ودر سایر اوقات پشت سر اندازد چنانکه شخص سواره جام ابش را پشت سرش میاویزد و مانند این کلام در کتاب دعا باب صلوات گذشت مراججعه شود خداوند امثال اینان را در قران خوانان زیاد نکند دیگر مردی است که قران خواند وداروی قران را بردل دردمندش ن
حضور در بهشت زهرا علیهاالسلام برنامه همیشگی او در مرخصی ها بود ... هر قطعه را که رد می کردیم رو به قبله می ایستاد و به نیابت از شهدای آن قطعه، یک روضه کوتاه از حضرت زهرا علیهاالسلام می خواند، یا اینکه چند بیت شعر می خواند و از همه اشک می گرفت. بعد می گفت: ثوابش هدیه برای شهدای این قطعه. سپس به قطعه بعدی می رفتیم.
راوی حسین جهانبخش
سلام بر ابراهیم 2 ، ص 153
غسان کنفانی خیلی پدرانه نصیحت میکنه، میگه:به کسی که برایت نمینویسد، مزاحمِ روزهایت نمیشود، دربارهات نمیخواند، مهم ترین تاریخ های تو را حفظ نمیکند و زندگی ات را پُر از کارهای شگفت انگیز نمیکند، وابسته نشو...
شبیه زنی استکه مرد خانه استروی دوش راستش کیفش را محکم چسبیدهو در دست چپش سبزی و نان و اندکی گوشت...در آخرین ساعات عصر منتظر تاکسی ایستاده وآخرین خبرهای تحریم را میخواندروی روزنامه های چیده شدهی مقابل دکه...!
#میناشیردل
خداحافظ سالار
زندگی نامه و خاطرات سراسر رشید اسلام شهید حاج حسین همدانی از زبان همسر او پروانه چراغ نوروزی
تاریخ مطالعه 1398/5/3
کتاب خداحافظ سالار را سه چهار روزه خواندم به راستی این زندگی نامه شهدا به ما زندگی کردن می آموزد، جورج مارتین نویسنده آمریکایی در جایی از او خواندم که گفته بود:هر کس کتاب می خواند هزاران زندگی را قبل از مرگ خود تجربه میکند و آن کسی که کتاب نمی خواند فقط یک زندگی را تجربه می کند.
به راستی با خواندن این کتاب با حاج حسین
دیر گاهی است در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است
بانگی از دور مرا میخواند
لیک پاهایم در قیر شب است
رخنهای نیست در این تاریکی:
در و دیوار به هم پیوسته
سایهای لغزد اگر روی زمین
نقش وهمی است ز بندی رسته
نفس آدمها
سر به سر افسردهاست
روزگاری است در این گوشهی پژمرده هوا
هر نشاطی مرده است.
شب شده بود
آسمان اشک می بارید
معشوقم چای می ریخت
برگ های نارون در حیاط خانه ی ما
عاشق شده بود
باران نقاشی شب را خط خطی می کرد
هوا سوز سردی داشت
اسمان با ابر سلفی می گرفت
مادرم
سوزن نخ می کرد
باد با زمزمه اش لالا یی می خواند
پنجره خوابش گرفته بود...!
شاعر:عینک
باران گرفت وقتی دلش گرفت. در اتاق، روبروی سجاده نشسته بود و میخواست برای اولین بار نماز شب بخواند
وقت ضیق بود و جای خواندن نماز وترِ بدون قنوت هم نبود.
مفاتیح شیخ عباس روبرویش باز بود و میخواست بفهمد این نماز شب که بزرگان با آن از خلق کندند و به حق پیوستند چطور خوانده میشود.
رسید به جایی که در قنوت باید برای چهل مومن استغفار کرد. اللهم اغفر لفلان. این را که خواند سرش آرام آرام به سمت زمین مایل شد. به نظر میآمد اتاق تاریکتر شد. فضای اط
شب شده بود
آسمان اشک می بارید
معشوقم چای می ریخت
برگ های نارون در حیاط خانه ی ما
عاشق شده بود
باران نقاشی شب را خط خطی می کرد
هوا سوز سردی داشت
اسمان با ابر سلفی می گرفت
مادرم
سوزن نخ می کرد
باد با زمزمه اش لالا یی می خواند
پنجره خوابش گرفته بود...!
شاعر:عیسی کیانی کری
ظهر یکشنبه ۱۴ آبان ماه ۱۳۹۶، همه مقامات کشوری و لشکری و خیلی از نمایندگان کشورهای منطقه که دل درگرو حرکت مقاومت دارند؛ در مصلا تهران حاضرشده بودند تا به حاج قاسم سلیمانی، یکی از اصلیترین فرماندهان جبهه مقاومت که داغدار از دست دادن پدر خویش شده بود؛ سرسلامتی بدهند.حجم تردد مقامات و افراد شاخص در این مراسم بهگونهای بود که خط و خطوط سیاسی و جبههگیریهای مرسوم بهتمامی رنگباخته بود و از هر دسته و طایفهای، نمایندهای را در مراسم
ظهر یکشنبه ۱۴ آبان ماه ۱۳۹۶، همه مقامات کشوری و لشکری و خیلی از نمایندگان کشورهای منطقه که دل درگرو حرکت مقاومت دارند؛ در مصلا تهران حاضرشده بودند تا به حاج قاسم سلیمانی، یکی از اصلیترین فرماندهان جبهه مقاومت که داغدار از دست دادن پدر خویش شده بود؛ سرسلامتی بدهند.حجم تردد مقامات و افراد شاخص در این مراسم بهگونهای بود که خط و خطوط سیاسی و جبههگیریهای مرسوم بهتمامی رنگباخته بود و از هر دسته و طایفهای، نمایندهای را در مراسم
تولسی گابارد تنه دمکرات مجلس نمایندگان آمریکا بامداد یکشنبه در گفت و گو با شبکه خبری سی بی اس به انتقاد از سیاست دولت دونالد ترامپرئیس جمهوری این سرزمین درون قبال ایران و برنامه تمامیت رفتار مشترک ( برجام) پرداخت. گابارد در رو ترامپ از برجام را اشتباه خواند و افزود با وجود آنکه خواهان توافقی بهتر با ایران است، حیات برجام را بهتر از نبود هیچگاه توافقی می داند. نماینده هاوایی داخل کنگره آمریکا گفت: ارامش هسته ای از فساد جلوگیری می کرد و ا
گفتند عروس سوره نور می خواند…چرا در خیلی از اوقات مثلاً وقتی که می خواهند خطبه عقد را بخوانند، دروغ ها شروع می شود؟وقتی که خطله عقد می خوانند، چند بار خاطب می خواهد از عروس «بله» بگیرد، می گویند: عروس رفته گل بچیند.چرا باید از همان اول دروغ گفته شود؟چرا این دروغ را به نسل های آینده منتقل کنیم؟پایه ریز و برنامه ریز این دروغ کیست؟یکی از وعاظ می فرمود:در یکی از مکان هایی که خطبه عقد جاری می شد، خاطب و خواننده خطبه عقد وقتی می خواست از عروس «بله»
آمدم تا یک عالمه درباره ی بیست و سه سالگی و جوانه زدن و مریم صحبت کنم. نشد. این روزها نمی توانم منظورم را برسانم. ترجیحم سکوت است. فاطمه می گفت تو نمی توانی منظورت را واضح برسانی و این یک بیماری است. از وقتی پزشکی می خواند ما را مبتلا به انواع بیماری ها می داند. به او نگفته ام که این هم یک نوع اختلال است که ما را مبتلا به انواع بیماری های خطرناک می دانی و مثل گوگل عمل می کنی. تا الان که حرفش را جدی نگرفته بودم اما احتمالا در مورد نرساندن منظورم مبت
ماه من ! غصه اگر هست ، بگو باشد ...
معنی خوشبختی بودن اندوه است !
این همه غصه و غم ، این همه شادی و شور ...
چه بخواهی و چه نه ، میوه یک باغند !
همه را با هم و با عشق بچین ...
ولی از یاد مبر پشت هر کوه بلند سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند ...
که خدا هست و خدا هست هنوز ...
مهین رضوانی فر
ما که نمی دانیم، دقیقا چه کسی با چه کسی کار ندارد و کار دارد؟ هر کس ساز خود را می زند. ای کاش یک ساز بود، اگر یک ساز بود و سیستم قدرت استبدادی
اسمش با رسمش می خواند، دردمان خوردنی بود، ولی اینها بقول خودشان در جهان تک هستند، نمونه ی اینگونه مدیریت واقعا یگانه هست، اسکل اون کسی که بیاد بزرگی خودش رو به پای شما بزاره... چه امید های نابجا
گفتند عروس سوره نور می خواند…چرا در خیلی از اوقات مثلاً وقتی که می خواهند خطبه عقد را بخوانند، دروغ ها شروع می شود؟وقتی که خطله عقد می خوانند، چند بار خاطب می خواهد از عروس «بله» بگیرد، می گویند: عروس رفته گل بچیند.چرا باید از همان اول دروغ گفته شود؟چرا این دروغ را به نسل های آینده منتقل کنیم؟پایه ریز و برنامه ریز این دروغ کیست؟یکی از وعاظ می فرمود:در یکی از مکان هایی که خطبه عقد جاری می شد، خاطب و خواننده خطبه عقد وقتی می خواست از عروس «بله»
مرد همسایه ما دارد میخواند: شیرین شیرینا! خانوم خانوما! چه خوشکل شدی امشب! خندهات شکره! لبهات عسله! مثل گل شدی امشب!
آپارتمانهایی را که درب واحدها، بغل هم چسبیده و بخواهی کفش بپوشی باید دم در مردم باسنات را هوا کنی و بپوشی را دیده اید لابد؟!
از آن آپارتمانهای فقیرانه با دیوارهایی که فقر را به رخات میکشند.
از آن آپارتمانهایی که ساکنانش از همه لحاظ در فقر به سر میبرند، حتی از نظر محتویات مغزی!!!
آره. حتی دارد بشکن هم می زند که ص
چه قدر خوبه که ادم بنویسه حتی اگر مثل من مخاطب نداشنه باشه خوبیش اینه که وقتی می نویسد ذهنش را در دنیای شلوغ و نامنظم امروز ما کمی مترکز می کند و یا وقتی که بعد از مدت ها که میاد و مطالبش را می خواند متوجه ی افکار و عقاید گذشته ی خودش میشه متوجه پیشرفت هاش و...
گردان کمیل خط شکن محور جنوبی و پاسگاه بود، یکی از فرماندهان لشکر آمد و برای بچه های گردان شروع به صحبت کرد.... صحبت هایش که تمام شد. بلافاصله ابراهیم شروع به مداحی کرد، اما نه مثل همیشه! خیلی غریبانه روضه می خواند و خودش اشک می ریخت. روضه حضرت زینب علیها السلام را شروع کرد.
بعد هم شروع به سینه زنی کرد... در پایان هم گفت: بچه ها امشب یا به دیدار یار می رسید یا باید مانند عمه سادات، اسارت را تحمل کنید و قهرمانانه مقاومت کنید.
عجیب بود که تقریبا
شیخ عباس قوچانی میگفت: هیچگاه به قرائت فصلی یا دفتری از مثنوی آغاز نکردم مگر آنکه آقای قاضی قبل از آنکه من لب باز کنم، ابیاتی را از حفظ میخواند، و آهنگ صدایش در وجود من، نشاط و خرسندی و حالت حماسی پدید میآورد.✍ آیت الحق، ج ۱، ص ۳۶۷
استاد از سایتوکاین و سیستم کمپلمان حرف میزد و او ردیف آخر میخوانْد:
"این رشته های به شدت رقیق و نازک اعصاب کودک را فقط سرانگشت ظریف و لطیف مادر است که میتواند از هم جدا کند که عقده به وجود نیاید، گره به وجود نیاید، هیچ کس دیگر نمیتواند..."
کنار صفحه، بزرگ نوشت: آه.
استاد از سایتوکاین و سیستم کمپلمان حرف میزد و او ردیف آخر میخوانْد:
"این رشته های به شدت رقیق و نازک اعصاب کودک را فقط سرانگشت ظریف و لطیف مادر است که میتواند از هم جدا کند که عقده به وجود نیاید، گره به وجود نیاید، هیچ کس دیگر نمیتواند..."
کنار صفحه، بزرگ نوشت: آه.
بابا به شدت مخالف موسیقی بود و تا صدای آن را از اتاق مان می شنید کمربند به دست ظاهر می شد. ما هم همیشه از نبودش استفاده می کردیم و به موسیقی های مورد علاقه مان گوش می کردیم. آن روز هم که بابا نبود، کاست جان عشاق را در دستگاه گذاشته بودم که شجریان می خواند:
« دوش می آمد و رخسار برافرخته بود، تا کجا باز دل غم زده ای سوخته بود»
تا به خود آمدم دیدم بابا کمربندش را مثل گرز رستم تو هوا می چرخاند و به سمت من می آید. معلوم نبود بابا از کجا سر رسیده بود و از آ
اشکم از روی گونه ام سُر خورد
جوهری شد به گوشه ی دفتر
واژه در واژه حس دلتنگی
می نویسد در این شب آخر
حس خوب کنار هم بودن
بغض سنگین وقت اذان
یا علی یا عظیمِ بعد نماز
دوره های تلاوت قرآن
حس آرامش دعای سحر
با دو چشمی که خواب می خواهد
روزه دارت همیشه وقت سحر
حاجتی مستجاب می خواهد
شب قدری که با علی سر کرد
با همه احترام می خواهد
بعلیٍ علی به حق علی
از تو حسن ختام می خواهد
می کنم تا مرور خاطره ها
قلم از پای شعر من جا ماند
بیت بیت تمام دفتر من
غزل یا مجیر
بابا به شدت مخالف موسیقی بود و تا صدای آن را از اتاق مان می شنید کمربند به دست ظاهر می شد. ما هم همیشه از نبودش استفاده می کردیم و به موسیقی های مورد علاقه مان گوش می کردیم. آن روز هم که بابا نبود، کاست جان عشاق را در دستگاه گذاشته بودم که شجریان می خواند:
« دوش می آمد و رخسار برافرخته بود، تا کجا باز دل غم زده ای سوخته بود»
تا به خود آمدم دیدم بابا کمربندش را مثل گرز رستم تو هوا می چرخاند و به سمت من می آید. معلوم نبود بابا از کجا سر رسیده بود و از آ
سخن عشق، بیان خاموشیست، گفتِ نگفتن است. سالک خدا، مجرای آوای خداست، چرا که آنجا که سخن نیست موسیقیست و موسیقی کلمه است که به رقص برخاسته. عارف عاشق، رقصان است، چه خفته چه بیدار، چه نشسته چه برخاسته، عالم از او در رقص است.
عارف محتکر از نور باخته است، عارف بخشنده با موسیقی برده است. عرفان عشق، بیان موسیقی خداست. کلمات خواندهشده کاری نمیکنند، آن همّت سالک است که برخیزد، بیرون رود و آنچه از درون آموخته در بیرون بیامیزد و صحنهی دلمردهی
دیروز بعد از صبحانه، همسرم کتاب دختر شینا را برداشت و باز
کرد و شروع کرد به بلند بلند خواندن. آن صفحه ای بود که قدم خیر تیپ مردانه زده
بود و رفته بود روی پشت بام و برف ها را تمییز می کرد، در حالی که باردار بود و پا
به ماه. او می خواند و بغضی چنگ می انداخت به گلویم. یکی دو صفحه ای خواند و بعد
چند کلامی راجع به صبوری و رنج های این بانوی بزرگ صحبت کردیم و برای روح بلند او
و همسرش، حمد و صلواتی تقدیم کردیم. بعد آن داشتم چرخی در
اینستا می زدم که پستی دیدم
شرح وضعیت:
استر خواند و رفت جلو و جلو و جلو و کتاب را انداخت توی جوب و رفت.
خوشهٔ پروین مقابل در ورودی ایستاده.
آنجلیکا مقابل در ورودی ایستاده.
پلوتو مقابل در ورودی ایستاده و کلید خواندن را از جبیش درآورده.
اورانوس از پل مقدمه گذشت.
باید بیایی یار. باید بیایی و مثلا نوه بزرگ خانه رو به روی خانه مادربزرگه -همان خانهای که سالهاست رنگ آدمیزاد ندیده- باشی و صبح به صبح به ستون تراس تکیه بزنی و چایت را در کش و قوسهای طبیعت بنوشی و ندانی آن دختری که دیروز از ترس سگ بزرگ همسایه بغلی یک محل را دویده و نفسنفسزنان آقاجونش را صدا میزده که بیاید و سگ را که بفرستد پی کارش، نوهی صاحب آن خانه باغیست که هر بار میبینیاش سلام میدهی و میپرسی:" چطورید همسایه؟" اصلا غروبها بیا
در باغهای سبز تر وپرجوانه ترباید دوباره خواند غزل عاشقانه تر
برخیز تا که قصه ای از خود به جا نهیمازیادگار لیلی ومجنون فسانه تر
از باغ سبز قرن شب پر ستاره ایآمد به گوش من سخنی عارفانه تر
باید که ما یگانه بمانیم تا شوداقلیم هوشیاری ما بیکرانه تر
شعری ازاستادمحسن بافکرلیالستانی
باتشکرازاستادگرامی استادمحسن بافکرلیالستانی.
لنگر انداختن نوعی غرض شناختی است. شخص بر روی اولین اطلاعاتی که کسب کرده است تکیه می کند و بر مبنای آن اطلاعات تصمیم گیری می کند. بعنوان مثال، معامله گری که این غرض شناختی را دارد قبل از ورود به بازار تحلیلی را می خواند و با خواندن آن تحلیل متقاعد می شود و تصمیم می گیرد سهمی را بخرد. او با دیده شک به این تحلیل نگاه نکرده و اطلاعات تکمیلی را جمع آوری نمی کند و به اصطلاح در آنجا لنگر می اندازد و به سوی کسب داده های بیشتر حرکت نمی کند.
چگونه غرض لنگر
میگفتند شوهرش مرده. استاد ادبیات ما بود در دانشگاه. زنی حدود ۵۰ ساله. بسیار آرام و خندهرو. همیشه آن کیف چرمی قهوهایاش را به جای اینکه از دسته بگیرد میزد زیر بغلش و و با آن عینک تهاستکانی با هر کسی که در مسیرش بود سلام و علیک میکرد. دانشجوی کارشناسی که بودم با استاد سه درس مختلف گذراندم. ادبیات عمومی، تاریخ ادبیات ایران و تاریخ ادبیات جهان. او تنها استادی بود که هیچ وقت سر کلاسش غیبت نکردم. همه جلسهها را با عشق رفتم و فقط منتظر بودم
دو شب پیش به یکی از دوستام پیام دادم و خواستم یکمی حرف بزنیم بهم گفت حوصله تایپ ندارم و اگر میتونم بهش زنگ بزنم.من نمیتونستم زنگ بزنم.ینی هیچوقت نمیتونم.حرف زدن برام سخته وقتی کسی پیشمه.معذبم و اذیتم.در نهایت ازش خداحافظی کردم و اون شب هم گدشت.انگار دایره ارتباطام به اجبار هر روز داره کمتر میشه.هیچ دوستی اینجا ندارم و همه دوستیام به چت کردن محدود شده که از یه جایی به بعد برای خودمم خسته کننده میشهخودم هم تاحدی گریزان شدم از رودرو شدن با آدما.ا
تو را دارم ای گل، جهان با من است.تو تا با منی، جانِ جان با من است.کنار تو هر لحظه گویم به خویشکه خوشبختیِ بیکران با من است.
"فریدون مشیری"
پ.ن1:
جان و جهان خواند مرا آن صنم
تا بزیم جان و جهان من است
"سنایی"
پ.ن2:
بیا نگارا
بیا در آغوش من
"هوشنگ ابتهاج"
⁉️ چرا کتاب انسان ٢۵۰ ساله را باید خواند؟
زندگی ائمه (علیهم السلام) را ما باید به عنوان درس و اسوه فرا بگیریم، نه فقط به عنوان خاطره های شکوهمند و ارزنده؛ واین، بدون توجه به روش و منش سیاسی این بزرگواران، ممکن نیست.
برگرفته از متن همین کتاب
فرصت خوبیه که توی تابستان این کتاب رو بخونیم و با زندگی سیاسی و مبارزاتی ائمه اطهار آشنا بشیم.
مطمئن باشید یکی از شیرین ترین کتاب هایی که توی زندگی خواهید خوند همین کتابه. شک نکنید
ثبت نام ازطریق:
091381986
پدرم نشسته است و کروکیِ کربلا و نجف را برایم میکشد، اما انگار روضه میخواند:
این جا محرابِ امام علی است و این جا هم جایی که نافلههایش را میخواند.
این جا هم عمودی است که برای اولین بار حرم حضرت ابوالفضل دیده میشود.
شب بروید و توی صحنِ فاطمه زهرا بخوابید.
قبر هانی و مسلم هم توی کوفه قبل از مسجد سهله است.
عراقیها خیلی دوست دارند مقام درست کنند و مثلا میگویند این جا، جایی است که دستِ راست حضرت ابوالفضل جدا شده.
نمیتوانم تحمل کنم، به اتا
پدرم نشسته است و کروکیِ کربلا و نجف را برایم میکشد، اما انگار روضه میخواند:
این جا محرابِ امام علی است و این جا هم جایی که نافلههایش را میخواند.
این جا هم عمودی است که برای اولین بار حرم حضرت ابوالفضل دیده میشود.
شب بروید و توی صحنِ فاطمه زهرا بخوابید.
قبر هانی و مسلم هم توی کوفه قبل از مسجد سهله است.
عراقیها خیلی دوست دارند مقام درست کنند و مثلا میگویند این جا، جایی است که دستِ راست حضرت ابوالفضل جدا شده.
نمیتوانم تحمل کنم، به اتا
روبن مارتینز:
با یک کارت کتابخانه بیش از گواهینامهی رانندگی میتوانید به جلو حرکت کنید.
هرتا مولر:
عادتها میتوانند انسان را نابود کنند، کافیست انسان به گرسنگی و رنج بردن عادت کند به زیر ستم بودن، تا دیگر هرگز به رهایی فکر نکند و ترجیح بدهد در بند بماند.
رالف والدو امرسون:
اگر کسی را دیدید که درک و فهمی فراتر از حد متعارف داشت، حتما از او بپرسید که چه کتاب هایی میخواند.
آبراهام لینکلن:
کسی که بسیار میخواند و میداند، اما به هر دلیل
مادر خواست نوشتهام را ببیند. دفترچه را به طرف شعلههای آتش گرفتم تا بهتر آن را ببیند.گفت: «از کجا این به ذهنت رسید؟»«از باد!»«هان!»آخر صفحه را خواند. جایی که سیل کلمهها به فضایی خالی ختم میشد.گفت: «بعدش چی میشه؟»«نمیدونم»«مثل زندگی!»
بندبازان/ دیوید آلموند/ ترجمه شهلا انتظاریان
مداح با صدایی که نایی برایش نمانده و از عمق دلش میآید میخواند...
تو این دنیا
من تو رو دارم...
بهت خیلی
خیلییی بدهکارم...
بذار عالم همه بدونن من... دوست دارم...
کمم اما
عاشقت هستم...بهت خیلیی خیلییی وابستم...
به غیر از تو، من کی رو دارم
دوست دارم...
.
قبلا هم پرسیده بودم آیا ما را هم با همه خطاهایمان به اندازه علی اکبرتان دوست دارید؟
یک نماز از حضرت فاطمه سلام علیها روایت شده برای روز جمعه که حضرت آیت الله توکل (حفظه الله) یکی از علمای قم میفرمودند: اگر لحظه تحویل سال دو رکعت نماز حضرت زهرا (سلام الله علیها ) خوانده شود (بطوری که در لحظه تحویل در نماز باشیم) آن سال ؛به عنایت حضرت (علیها السلام) سالی عجیب خواهد بود ازنظر رزق های معنوی ومادی . مثلا ده ، پانزده دقیقه قبل سال تحویل شروع کنید که در لحظه تحویل سال در حال نماز باشید.
نماز حضرت زهرا (س)(منبع مفاتیح الجنان)
روایت شده که
استاد از سایتوکاین و سیستم کمپلمان حرف میزد و او ردیف آخر میخوانْد:
"این رشته های به شدت رقیق و نازک اعصاب کودک را فقط سرانگشت ظریف و لطیف مادر است که میتواند از هم جدا کند که عقده به وجود نیاید، گره به وجود نیاید، هیچ کس دیگر نمیتواند..."
به اعصاب و روانِ همیشه معذبش نگاه کرد و کنار صفحه، بزرگ نوشت: آه.
#زندگی_به_سبک_مهدی ( ۴۶ )
خیلی از جوانها به دنبال مقامات مادی و معنوی هستند ولی برای پیدا کردن راه بی دقتی میکنند در حالی که راه و مسیر چندان سخت هم نیست، عبارتی را آیت الله بهجت میفرمودند که معمولا بسیاری از ما ها به آن دقت نداریم، ایشان میفرمود:
بعضی از اساتید اخلاق [آیتالله قاضی رحمتاللهعلیه]درنجف میگفتند: «من ضامنم کسیکه این نمازهای پنجگانه را در اول وقت بخواند، به مقامات عالیه میرسد». خیلی کلام بزرگی ایشان گفت، گفت: «ا
حق با تو بودمی بایست می خوابیدماما چیزی خوابم را آشفته کرده استدر دو ظاقچه رو به رویم شش دسته خوشه زرد گندم چیده امبا آن گیس های سیاه و روز پریشانشانکاش تنها نبودمفکر می کنی ستاره ها از خوشه ها خوششان نمی آید ؟کاش تنها نبودیآن وقت که می تواستیم به این موضوع و موضوعات دیگر اینقدر بلند بلندبخندیم تا همسایه هامان از خواب بیدار شوندمی دانی ؟انگار چرخ فلک سوارمانگار قایقی مرا می بردانگار روی شیب برف ها با اسکی می روم ومرا ببخشولی آخر چگونه می شو
#حدیث_مهدوی
امام صادق(ع)
«مفضل بن عمر می گوید: از امام صادق (علیهالسلام) شنیدم که فرمود:- «هنگامی که خداوند به قائم (عجل الله فرجه الشریف) اذن ظهور دهد، بر فراز منبر قرار گرفته، مردم را به سوی خدای تبارک و تعالی فرا می خواند و آنها را از خدا بیم می دهد. و به سوی
ادامه مطلب
دعای نور
روایتی از جناب سلمان (علیه الرحمه) نقل شده که حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) کلامی به من آموخت که از حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله) فراگرفته بود، ایشان آن را در صبح و شام میخواند؛به من فرمود: اگر میخواهی هرگز در دنیا دچار تب نشوی بر آن مداومت کن؛
ادامه مطلب
خستگیهایم
شبیه زنی است
که مرد خانه است
روی دوش راستش کیفش را محکم چسبیده
و در دست چپش سبزی و نان و اندکی گوشت...
در آخرین ساعات عصر منتظر تاکسی ایستاده و
آخرین خبرهای تحریم را میخواند
روی روزنامه های چیده شدهی مقابل دکه...!
#میناشیردل
بعد سرما بهار می آید
لطف پروردگار می آید
بی قراری؟ قرار می آید
به سر این انتظار می آید
جام اعلاتری دهید امشب
باده ی کوثری دهید امشب
مژده بر عسکری دهید امشب
دلبرِ گل عذار می آید
عید موعودِ نیمه ی شعبان
روز مسعودِ نیمه ی شعبان
برکت و جودِ نیمه ی شعبان
ناجی روزگار می آید
پسر نرجس، آفتاب زمین
بهجت و شور هر دل غمگین
آرزوی تمام صدیقین
نور لیل و نهار می آید
مهر جانانِ خود نگه دارید
در دل، ایمان خود نگه دارید
عهد و پیمان خود نگه دارید
مرد باشیم، یار می
کاغذهای پرخط وغلط زندگی ات را مچاله کن و به دور بینداز
بگذار کاغذهای بی لک،
بیایند تا نقطه ای بگذاری و ازسطری نو آغازش کنی زندگی را
ورق های بی خط سفید به دلت اضافه کن
برای کلاس نقاشی روزگار ،،
همکلاسی جدید
قلم های نتراشیده
جوهرهای تازه
و اماده شدن برای درس های نو
گاهی می شود حول حالناها راجهشی هم خواند
تا احسن ترین احوال
آری
اول مهراست تحویل سال
امام زمان (ع ) روضه می خواند
مقدس اردبیلی می فرماید: آمدم کربلا زیارت اربعین بود از بسکه دیدم زائر آمده و شلوغ است ، گفتم : داخل حرم نروم با این طلبه ها مزاحم زوار از راه دور آمده نشویم .گفتم : همین گوشه صحن می ایستم زیارت می خوانم
ادامه مطلب
از عصر که متوجه شدم مدارس به دلیل آلودگی هوا تعطیل است به امیرعباس نگفتم تا مطالعات اجتماعی اش را که تا جمعه غروب کش داده است و نخوانده است بخواند. میدانستم اگر تعطیلی فردا را بفهمد کتاب را که میبندد هیچ، تا ۱۲ شب نیز پای تلویزیون و شبکه ی نسیم ولو خواهد بود. درسش را خواند و به موقع هم به رختخواب رفت.
به نظرتان مادری فهیم هستم یا خبیث؟
دو سالی میشود که محرم، زمان مواجهه من با اصالت دینداری است. هر بار و هر سال، مرد از بالای منبر، بار سنگین را از روی دوشم برمیدارد. گاه به لبخند و گاه به عتاب و با صدایی که حلاوت روضه خوانیاش یازده ماه با من است، مرا به خودم میخواند. نگرانیهایم را یکی یکی کم میکند و شب یازدهم، وقتی چراغها روشن میشود و استکانهای چای دست به دست میشود، من آرامترم و بیش از همیشه خودم هستم، بی نگرانی از قضاوت و نگاه دیگران. و مگر خدا جز این صداق
صبح های یکشنبه اسکوئیلر طومارهای بلندبالایی با خود می آورد، برای حیوانات می خواند و اعلام می کرد میزان تولید محصول در مزرعه تا پانصد درصد افزایش یافته است! حیوانات دلیلی نمی دیدند که حرف او را باور نکنند، خصوصا که حالا خیلی دقیق به خاطر نمی اوردند اوضاع قبل از شورش چگونه بود.حیوانات احساس می کردند به غذا نیاز دارند نه به این اعداد و ارقام و آمارها.
غصه میسوزد مرا، باران ببار کوچه میخواند تو را، باران ببار
ابرها را دانه دانه جمع کن
بر زمین دامن گشا، باران ببار
خاک اینجا تشنه دلتنگی است
آسمان را کن رها، باران ببار
باغبان از کوچه باغان رفته است
ابر را جاری نما، باران ببار
+پشت پنجره نشسته ام و باران می بارد
ناودانی چشمانم سرازیر شده است
هوا سرده . سوز نداره ولی سرده آسمون آبیه آبی نفتی ؟ تیره نیست ابر ها سفید اند مثل وقت هایی که قراره برف بیاد و شب روشن تر میشه . شب روشن میشه . شب روشن میشه . یک هواپیما همین الان رد شد . ستاره ها بین ابر ها می درخشند فرهاد مهراد می خواند ، از آنکه خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست بلکه صد چندان بر زشتی آنها می افزاید .
#حدیث_مهدوی
امام رضا(ع)
«دعبل خزاعی، هنگامی که به خدمت امام رضا علیهالسلام رسید و قصیده ی معروفش: «مدارس آیات خلت من تلاوة» را خواند، تا به این بیت رسید:خروج امام لا محالة خارج یقوم علی اسم الله و البرکات یمیز فینا کل حق و باطل و یجزی علی النعماء و النقمات - ظهور امامی که به ناگزیر
ادامه مطلب
#حدیث_مهدوی
امام صادق(ع)
«خروع الثلاثة: السفیانی و الخراسانی و الیمانی، فی سنة واحدة، فی شهر واحد، فی یوم واحد، و لیس فیها رایة بأهدی من رایة الیمانی، لانه یدعو الی الحق».
«خروج سفیانی، خراسانی و یمانی، هر سه در یک سال، یک ماه و یک روز است. در آن میان هیچ پرچمی مستقیم تر از پرچم یمانی نیست، زیرا که او به حق فرامی خواند».
اعلام الوری/ ص144
راه های آموزش نظم به کودکان
آموزش نظم به کودکان و تربیت کودک منظم برای والدین یک امر مهم است ولی اکثر آنها از اینکه کودکشان از نظم و انظباط زیاد استقبال نمی کنند گله مندند. در این بخش 8 اصل و راه مهم تربیت کودک منظم را خواهید خواند.آموزش نظم به کودکان
ادامه مطلب
مرد همسایه آواز می خواند. به لطف در و دیوار های نازک تر از کاغذ صدایش توی راهرو ساختمان اکو می شود. شعرش نامفهوم و گنگ است ولی صدایش زیباست. سکوت می کنم و به نوای آهنگین صدایش گوش می دهم و تصور می کنم چه شکلی است. شکم گنده و با کله ای خربزه ای شکل که ته خربزه اش یک مشت موی سیاه گذاشته بماند که اسمش را ریش بگذاریم! یا ...
می دانم جوان است چون بچه ندارند، چون زنش را دیده ام که نوعروس است و به شدت مغرور. پس می باید جوان باشد.
در همین فکرهای مهربان بودم ک
نگاه نوکران حتماً به دستان کریمان استنگاه ما شب قاسم، فقط سمت حسن جان استدل نوکر به مولا خوش، دل مولا ... نمی دانمکسی که فکر مولا نیست وقت مرگ نالان استدلیل اشک این شب ها، عزیز حضرت زهرابیا امشب در این هیئت که حالا وقت باران استبیا که قاسمت امشب رجز مثل تو می خواندبیا که قاسمت امشب شبیه رعد و طوفان استعسل می بارد از لب های این شیرِ حسن زادهبه دورش دشمنش ترسیده و از ترس لرزان است
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هَاتَ الصََّبوح هُبََّوا یا ایها السکارا
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بینوا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
در کوی نیک نامی ما را گذر ندا
در این بیدادگاه دل فریبانه
نشستم بی قرار در حسرت خانه
در آنجایی که بودم من زمانی پر ز شادی
کنون هستم سرابی رو به وارونه..
کنارم زندگی ها غصه ها گلها گذشتند
زمان طی شد دلم گشت پر ز ویرانه..
به سان مرغ در زندان تمام روز میخوانم
چرا گشتم جدا از یار و کاشانه
دلم از غصه هایش قصه هایش شاد میخواند
به سان کودکی گاهی بخندد گاه هم گریه
هنوز خواند نوایی مرغک بی جان تنهایم
نوایی تا شود پر این زمان و این غمک لحظه
ساده
مهر 1391
سالها پیش در یک جمع خودمانی از آقای سهیل محمودی شنیدم که «من هر وقت ایمانم ضعیف میشود، میروم چند صفحه از فضیلتهای فراموششده را میخوانم.» (نقل مضمون)از آن روز خیلی کنجکاو بودم که این کتاب را بخوانم. فضیلتهای فراموششده، شرح حالی است که فرزند حاج آخوند ملاعباس تربتی دربارهٔ پدرش نوشته است. چیزی شبیه به یک اسرارالتوحید معاصر!آقای جلال رفیع، مقدمهٔ مفصلی بر این کتاب نوشته که با این جملات شروع میشود: «در خواندن این کتاب عجله نکن
بسمالله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
استاد دیگر نمیخواند
تازه مسئولین متوجه شده اند که چقدر جایش خالی است؟؟؟؟
چقدر دیر!!!
ولی باز هم تشکر
براستی استاد محمدرضا شجریان لیاقتشان بیش از یک خیابان است
فرهنگ ایران زمین پس تا ابد تا همیشه زیر دین استاد شجریان است همانطور که به حافظ مدیون است
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر و الغلبه
درباره این سایت